یادم میاد زمانی که تو مدرسه ایتدایی بودم، وقتی نوبت من میشد که برم جلوی صف و دعای صبح رو بخونم، خیلی میترسیدم و سریع و با عجله، بدون اینکه کسی رو نگاه کنم، دعا رو تموم میکردم و سریع برمیگشتم سر صف. این مشکل یا عدم توانایی صحبت در برابر جمع میدونستم که میتونه بعدها برام ایجاد مشکل کنه، برای همین از بعد از ورود به دانشگاه، همیشه برای کنفرانس ها و پرزنت ها داوطلب مبشدم تا بتونم به و سیله ی تمرین این ترس رو از خودم دور کنم.